my famous world ep 9


ss501_story

یونگ سنگ:هی بچه ها نگاه کنید اقا قهر کرده!

کیو:می تونم بپرسم الان سر چی قهر کردی؟

یونگ سنگ: اهان راست می گه شام مفتی که خردی!

من:ایش بابا حالا توهم به شام بهومن دادیا!هی جونگ مین ببخشید دیگه بابا منم یهو فهمیدم!باور کن!باور نمی کنی؟می خوای جون هیونگ قسم بخورم؟

هیونگ:هی هی مگه جون من بادمجون؟!نه خیر لازم نکرده

جونگ مین:اگه راست می گی جان من قسم بخور!

من:هه هه نمی شه دیگه!

جونگ مین:جون خودت!

من:ایش بابا اکی خالی بستم حالا تو هم ول کن دیگه شبه به این استثنایی رو خراب نکن!

هیون:میشه بپرسم برای چی استثناییه؟

الن:ا هیون نمی دونی؟

هیون:نه!

هانی:بابا مهمون افامون بودیم چیزی که تو هزار سال یه بار اتفاق می یوفته

یونگ سنگ:واقعا که!اصلا شما بچه به این دست و دلبازی تا حالا دیدید؟هانی تو بگو که بیشتر با هم تنها اومدیم بیرون!بگو دیگه

جونگ مین:خوب بابا الان سکته می کنیا به اعصابت مسلط باش!

فردا صبح:

من:هی بچه ها پاشید دیگه مگه شما ها به پسرا قول ندادید برید کمکشون؟

ثوری:بابا چرا حزیون می گی ولمون کن بزار بخوابیم!

الن:صبح بخیر خودتو اذیت نکن اینا بیدار نمی شن

من:ایش اهمی اوهمی یعنی چی باید پاشن؟!

فاطی یه خمیازه ای کشید:هی حالا توهم.......ولشون کن ببینم اصلا خودت حاظری؟

من:نه منتظر بودم شماها هم بیدار شید!

الن: صبونه چی؟حاظره؟

من:نه مگه من بیکارم بشینم صبونه حاظر کنم؟!

فاطی:ریختت که این طوری نشون می ده!هیچ کار نکردی بعد می خوای اینا رو بیدار کنی؟

من:ای رو رو برم اره می خوام بیدارشون کنم

الن:می گم حالا بیاید ما بریم حاظر شیم صبونه حاظر کنیم اینا هم بوی غذا بهشون برسه بیدار می شن

من:نه خیرم اون وقت اینا خسته می شن که!

فاطی:اینم حرفیه!

الن:همینه دیگه!

فاطی:بیاین بریم هان راستی مدیر زنگ زد!

الن:چی کار داشت؟

فاطی نمی دونم خیلی عصبانی بود!

من:ولش کنید از دست منه چند روزه سر صحنه فیلم برداری نرفتم

فاطی:خوب چرا نمی ری

من:همین جوری!

الن:نه کلا بالا خونه رو اجاره دادی خوب لااقل نصفشو میدادی!خودتم لازمت می شه

من:نمی شد حالا بریم دیگه داره دیر می شه

بعد از خوردن صبحونه حاظر شدیم و رفتیم خونه دابل اس

هیون:به سلام چه عجب اومدید؟چه طوری الن و النو بغل کرد

هانی:هی اقا فاصله رو رعایت کن!

هیون:دوست ندارم دوست دخترمه مشکلش کجاست

فاطی:تو جمع بده خبرنگاری.پاپراتزی بالاخره اسمی واسه خودت در کردی!

ثوری:راست می گه راست می گه حالا بریم سراغ کارا ائع هم رفته

الن:اکی بریم

فاطی:یه سوال امسال قصد ندارید با فنا جشن بگیرید؟

هیون:نه مثل اینکه

تارسیدیم به حیط پشت خونه جایی که قرار بود جشن برگزار شه هیونگ و ائع و یونگ سنگم اونجا بودن

ثوری:کیو نیست؟

هیونگ:با اجازت با جونگ مین فرستادیمش بیرون

ثوری:اخی بچم الان خل می شه که

من:هی هی اون وقت چرا؟حواست باشه ها!

ثوری :تسلیمم!

از زبون کیو

.................................................

از زبون کیو

جونگ مین:هی کیو برای چی ما اومدیم بیرون من کلی کار دارم می خوام برم

.کیو:اه از صبح صد بار اینو گفتی بابا یه دو دقه صبر کن من می خوام یه چیزی بخرم خوب تو هم کمکم کن چی ازت کم میشه

چونگ مین:بابا از صبح تا حالا صد بار منو از این مغازه به اون مغازه کردی بسه دیگه یه چیز بخر بریم

کیو هم همین جوری تو دلش داشت به ما فحش می داد:باشه بیا بریم این یکی هم ببینیم

که یهو یه اسمس براش اومد فهمید که کارمون تموم شد

کیو:نه نه نمی خواد بیا برگردیم دیگه

جونگ مین:نوچ نوچ توهم خل شدی رفت بریم که من مرد از خستگی

وقتی که رسیدیم خونه شب شده بود

جونگ مین:کسی خونه نیست

کیو:اره این طور به نظر می یاد بیا بریم تو

رفتیم سمت در داشتم درو باز می کردم جونگ مینم همین طور داشت غر غر می کرد

جونگ مین:ببین کیو مطمئنم الان کفشامو در بیارم پام..................

که یهو چراغا روشن شدو برف شادی از بالا رو سرش خالی شد

من:اقای غر غرو تولدت مبارک!

بعد همه با هم شروع کردن به خوندن تولدت مبارک واسه جونگ مین که یهو یکی در زد...................!

 

 خوب حالا سوال:می خواستم بدونم که چطوری با دابل اس اشنا شدید؟و چطوری یعنی به چه علت از فردی که الان تو گروه دوست دارید خوشتون اومد؟!اگه می شه هر کی داستانو می خونه جواب بده چون واقعا کنجکاوم که بدونم! 

 


نظرات شما عزیزان:

کس
ساعت18:23---2 بهمن 1391
ریدم تو حلقت بااین وبلاگ مزخرفت پدرسگ شغال

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:,ساعت 21:50 توسط kiana| |


Power By: LoxBlog.Com